به مغازه آرزوها رفتم

آرزوها همه جنس

ابریشم، کتان، ساتن

همه رنگ

زرد و قرمز عنابی


بر سر دَخل خدا را دیدم

رؤیا را متر می زد

انسانها را دیدم

همه در حال چانه زدن

به خودم گفتم

بخَرم، نخرم؟


تهی از مغازه بیرون آمدم

آرزوها را پشت سر گذاشتم

سوار تاکسی تنهایی شدم

و آدرس دلم را به او دادم

و دور گشتم ز شهر بیهودگی .....




تاریخ : شنبه 92/2/21 | 9:54 عصر | نویسنده : جعفر | نظر

یاد کودکی بخیر

یاد خنده های بی منظور

نوازشهای مادرانه

آغوش باز

بوئیدن و یوسیدن های خالصانه

کاش بزرگ نمی شدم

کاش در عنفوان ِ جوانی

باز هم کودک می بودم

کاش در کودکی

کودک درونم

بسان ِ زن جا افتاده پرورش نمی یافت

کاش هیچ وقت جمله ی ِ (( تو دیگه بزرگ شدی )) را نمی شنیدم

کاش و ای کاش های دیگر




تاریخ : شنبه 92/2/21 | 9:52 عصر | نویسنده : جعفر | نظر
گشتم نبود ...
در پشت چار چرخه ی فرسوده ای کسی
خطی نوشته بود:
«من گشته ام نبود. تو دیگر نگرد ، نیست!»
این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت.
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.
چون دوست در برابر خود می نشاندمش.
تا عرصه ی بگو و مگو می کشاندمش.
در جستجوی آب حیاتی؟در بیکران این ظلمت آیا ؟
در آرزوی رحم; عدالت;دنبال عشق؟
دوست؟…
ما نیز گشته ایم «و آن شیخ با چراغ همی گشت»
آیا تو نیز-چون او- انسانت آرزوست؟
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی است.
«هرگز نگرد نیست»
سزاوار مرد نیست…


فریدون مشیری



تاریخ : شنبه 92/2/21 | 9:47 عصر | نویسنده : جعفر | نظر

هــر شب در رویــاهایم

تو را می بینـــم , تو را حــس می کنم 

من اینگونه تو را می شنــــاسم و همینطور

از ورای فاصــله ای طولانی , و فضایی که بیــن ما وجود دارد

تو آمده ای که خود را به من نشـــان دهی و همینطور

نزدیک , دور , هـــر کجا که هستی

من اعتقاد دارم که قلبــــم به تپش ادامه خواهد داد

یکبار دیگر , در را باز می کنی و وارد قلبـــــــم می شوی

و قلبـــــم به تپش ادامه خواهد داد

عشق را فقط یکــبار که به آن دست یابی , تا آخر عمر با تو خواهد بود

و هرگـــز عشقت را از دست نده ,تا زمانی که زنده ایم

عشـــق , زمانی بود که من عاشق تو شدم

در یک زمان حقیقی , تو را در آغـــوش گرفتم

و زندگـــــی ما کماکان ادامه خواهد یافت

نزدیک , دور , هر کـــجا که هستی

من اعتقـــاد دارم که قلبم به تپش ادامه خواهد داد

یکبار دیگر , در را باز می کنی و وارد قلبـــــــم می شوی

و قلبـــــم به تپش ادامه خواهد داد

چون تو اینجایی , از هیچ چیز نمی هراســـــم

و می دانم که قلبم به تپــش ادامه خواهد داد

ما همیشه , به همین شــکل باقی خواهیم ماند

تـــو در قلب من به سلامت میمانی

و قـــلب من به تپش ادامه خـــواهد داد




تاریخ : شنبه 92/2/21 | 9:40 عصر | نویسنده : جعفر | نظر

 

...حتی شده یک نشان ز جایش برسان

ای   باد    بیا  خبر   برایش   برسان

در عمقِ  سکوتِ  جاده گمراه  شدم

ای برف  مرا  به  ردّ  پایش  برسان

 

****

 

جام  دگر  و   دوباره  سرمست  شدم

سرمست تر از هر آنچه که هست شدم

تا  راهِ  رسیدنِ  به  تو ... جام  دگر،

با  جادّه ی نرفته  همدست  شدم




تاریخ : شنبه 92/2/21 | 6:0 عصر | نویسنده : جعفر | نظر


  • paper | فروش رپورتاژ آگهی دائمی | فروش بک لینک انبوه
  • فروش آگهی رپرتاژ | خرید رپرتاژ