تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
آن روز که میبستی بار سفرت را
گفتی به پدر هر که هنر داشته باشد
باید برود هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دل مرد، ولی کوه، نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
رفتی و من آن روز نبودم، دل من هم
تا با تو سر سیر و سفر داشته باشد
برگرد سفر طول کشید ای نفس سبز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
تاریخ : پنج شنبه 92/12/1 | 2:0 عصر | نویسنده : جعفر | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.