هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزیست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تاریخ : جمعه 90/6/18 | 2:54 عصر | نویسنده : جعفر | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.