خداوندا که زن را آفریدی |
|
و مردانی چو من را آفریدی |
نمی دانم چرا در فکر زنها |
|
بلای سوء ظن را آفریدی |
گمان کردند آنور بره آهو |
|
و اینور کرگدن را آفریدی |
و یا مخصوص جیغ و داد باشد |
|
براشان گر دهن را آفریدی |
ولی غافل که مردان را عزیز و |
|
به زنها هی مهن را آفریدی |
و تجدید فراش و زوج بسیار |
|
چو مرد تهمتن را آفریدی |
نمودی حق شرعی و برایش |
|
بهشتی چون عدن را آفریدی |
برای ازدواج اولی شان |
|
پری و یاسمن را آفریدی |
برای ازدواج دومی هم |
|
موقت نسترن را آفریدی |
در آن دنیای زیبا هم براشان |
|
بسی حور خفن را آفریدی |
از آن ترسم زنم روزی بفهمد |
|
که اینگونه تو من را آفریدی |
سه شنبه هم برای جیم شدنها |
|
چو شعر و انجمن را آفریدی |
مرا بیرون کند از خانه اما |
|
چه غم، پارک و چمن را آفریدی |
چوگیرد هرچه دارم جای مهرش |
|
برایم چون کفن را آفریدی |
روم بعدش به حورستان که آنجا |
|
بسی بهتر ز زن را آفریدی |
|
|
|
.: Weblog Themes By Pichak :.